معرفی
این که چرا فلسفه شوپنهاور حایز اهمیت است دلایل غیر معمولی دارد. اخلاق وی بر خلاف اخلاق کانت که مبتنی بر عقل است بر شفقت و دلسوزی بنا دارد. از میان فلاسفهی مغرب زمین او یگانه فیلسوفی است که آیین بودایی را حقیقتا به حساب میآورد و در عین حال اهمیت کاملی برای علم قائل میشود. جدا از حوزهی فلسفه، اندیشهی وی در روان شناسی و هنرهای زیبا نیز تاثیر بسزایی داشته است. شوپنهاور گذشته از این که نخستین و بیشترین تاثیر فلسفی را بر نیچه و وینگنشتاین داشته، به همان میزان بر فروید و یونگ و در پدید آمدن آثار هنرمندان خلاق از واگنر تا تولستوی تاثیر گذار بوده است. کتاب حاضر نگاهی نو به فلسفهی اوست، به ویژه مباحث مفصلی در خصوص تاثیر او بر وینگنشتاین و واگنر را شامل میشود.
کوششهای عقل و خرد
در نقدی بر شوپنهاور آورده شده است: «از فلاسفهای که در دویست سال گذشته به بارزترین نحو دچار چنین سرنوشتی بودهاند، شوپنهاور است که در بیشتر عمرش (یعنی به طور تقریبی، نیمة اول قرن نوزدهم) کمابیش یکسره نادیده گرفته میشد، ولی بعد در نیمه دوم آن قرن به مقام یکی از نامورترین و پر نفوذترین فلاسفه رسید. شوپنهاور صدای بدبینی را اولین بار وارد فلسفهی تا آنزمان، خوشبین آلمان نمود. او در میان فیلسوفان بزرگترین فیلسوف بدبین غرب است. شوپنهاور کوششهای عقل و خرد انسان برای رهایی را همه جا با دیوار و مزاحمتهای اراده کور وغیرقابل ارضای انسان ، دلیل بدبختی بشریت میداند. اوغریزههای خردگریزانه وکور را ،خواسته و اراده انسان نامید. شوپنهاور مینویسد تمام هستی چون یک جهنم است. بیماری، بی عدالتی، سرگردانی، دیکتاتوری، تنهایی، فقر، درد، ناامیدی، بیگانگی، آوارگی، شکنجه، زندان و غیره موجب غیرممکن بودن سعادت و خوشبختی انسان میشوند. او زندگی انسان را مانند سایر تحولات طبیعی و اجتمایی پوچ و بیمعنی و محکوم به درد و رنج ابدی میداند. شوپنهاور مینویسد جهان با اینهمه بی عدالتیهایش نمیتواند آفریده یک واجب الوجود رحمان و رحیم باشد،بلکه مخلوق یک ارداهی شیطانی است! این نگاه در فلسفه غرب نگاهی جدید بود اولین نشانه های آتهایستی را در فلسفه غرب بیان میداشت.»
سبک زندگی
برای بسیاری آگاهی از اینکه فیلسوفی به مانند شوپنهاور بیشتر زندگی روزمرهی خود را چگونه می گذرانده است، میتواند جالب باشد: «شوپنهاور تا آخر عمر ازدواج نکرد و ازدواج را مسئولیتی احمقانه میدانست. مردی که شجاعانه پیشتازی فکری را بر عهده داشت، در ۲۷ سال آخر عمرش یک برنامه کاری خودساخته و سخت مثل برنامه زندانیان برای خودش طراحی کرد. او هر روز ساعت هفت بیدار میشد، حمام میکرد و بدون اینکه صبحانه بخورد بی وقفه تا ظهر مینوشت. سپس فلوت میزد –او این کار را خیلی خوب انجام میداد اما تنها برای لذت بردن خودش مینواخت- و خود را به یک نهار گرانقیمت در بهترین هتل فرانکفورت که انگلیشر هوف نام داشت مهمان میکرد. نهار خوردن او خیلی طول میکشید و اغلب تنها نهار میخورد اما گاهی هم با مهمانان خارجی فرهیخته هتل یا افسران ارتش گپ و گفتی میکرد. او سپس به کتابخانه میرفت تا روزنامهها را – ترجیحاً تایمز لندن- بخواند. سپس یکی از پودلهایش –معمولاً آن یکی که نام سانسکریت آتمن داشت- را برمیداشت و قدم میزد. وقتی تنهاتر شد، هنگام راه رفتن با خودش غر و لند میکرد. بعد از قدم زنی و پیش از برگشت به خانه امکان داشت تنهایی به یک سالن اجرای موسیقی یا کنسرت برود. اگر در طول روز حرف زدن با دیگران او را خسته کرده بود در را روی هیچکس باز نمیکرد و ساعت ده شب هم میخوابید. شوپنهاور با شیوع بیماری وبا؛ برلین را به مقصد فرانکفورت ترک کرد و تا آخر عمر در همانجا ماند.»
در مورد فیلسوف
آرتور شوپنهاوردر سال 1788، در شهر "دانتزیگ" آلمان که هم اکنون موقعیت شهر گدانسک در لهستان است، دیده به جهان گشود. پدر او بازرگان بود. «او به سبب مهارت، مزاج گرم، سرشت پابرجا و عشق به آزادی، نام آور بود. هنگامی که آرتور پنج سال داشت، پدرش از "دانتزیگ" به "هامبورگ" کوچ کرد؛ زیرا "دانتزیگ" به دلیل چیرگی "پروس" در سال 1793، استقلال خود را از دست داده بود. بدین ترتیب، شوپنهاور جوان، میان تجارت و داد و ستد بزرگ شد و با وجود تشویق و تحریک پدر، این کار را ترک کرد، ولی اثرات آن در وی باقی ماند که عبارت بود از رفتاری کمابیش خشن، ذهنی حقیقتبین و شناختی نسبت به امور دنیا و مردم؛ همین امر، وی را در برابر فیلسوفان رسمی آکادمیک، که او از آنها بیزار بود، قرار داد. شوپنهاور میگوید: "طبیعت، نهاد و یا اراده، از پدر به ارث میرسد و هوش، از مادر.»
در مورد نویسنده
در مورد نویسنده آمده است: «برایان مگی در سال 1930 در لندن به دنیا آمد. در جوانی در آکسفورد تحصیل کرد و از آن دانشگاه، هم در رشتة تاریخ و هم در فلسفه و علوم سیاسی و اقتصاد با درجة ممتاز فارغالتحصیل شد. مدتی در دانشگاه بزرگ ییل در امریکا درس میداد. سپس به طور مستقل به نویسندگی پرداخت. در 1975 به جهان دانشگاهی بازگشت و در کالج معروف بیلیول در آکسفورد آغاز به تدریس کرد و به عضویت هیأت علمی کالج السولز در همان دانشگاه برگزیده شد. در سراسر این سالها در رادیو و تلویزیون برنامههای علمی و فلسفی داشت و در روزنامههای بزرگ، از جمله «تایمز» و «گاردین» پیوسته مقاله مینوشت و تماس خود را در عین حال با رویدادها و تحولات دنیا حفظ میکرد. در سال 1979 به پاس خدماتی که در راه ترویج اندیشههای متفکران بزرگ تاریخ و روشن کردن اذهان همگان کرده بود به دریافت نشان مفتخر شد. مگی از 1984 پژوهشگر ارشد در تاریخ اندیشهها در دانشگاه لندن بوده است و همچنان به تألیف کتابهای سودمند و اشاعة افکار فلسفی ادامه میداده است. کتابهای متعدد او از جمله «فلسفة امروز بریتانیا» و «پوپر» و «بزرگان جهان اندیشه» و «فلسفة شوپنهاور»، تاکنون به بیست زبان ترجمه شده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.